سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام وقت بخیر . 

تصمیم گرفتم فعالیتم رو اینجا از سر بگیرم و محدود به اینستاگرام نشم که این روزا با باگ های مزخرفش اعصاب آدمو بهم میریزه 

تصمیم داشتم پست برگشتم معرفی و بحث در مورد کتاب باشه ولی بعد نظرم عوض شد و گفتم شما رو از اتفاق قشنگی که این روزا منتظر افتادنشم با خبر کنمگل تقدیم شما

بله دوستان ضحی خانوم قبول زحمت کردن و دارن تشریف میارن دوست داشتن

مامان منتظرته عزیزم ? 

 

https://s4.uupload.ir/files/capture_oi10.png



تاریخ : دوشنبه 100/9/1 | 10:57 صبح | نویسنده : joddy | نظر

 

فرمان های مهم زندگی:

1.    خودم باشم

2.    رها کنم

3.   آنطورکه میخواهم احساس کنم،رفتار کنم

4.   همین حالا آن کار را انجام دهم

5.   مودب و معقول باشم

6.   از مراحل انجام کارها لذت ببرم

7.   محبت و دارایی هایم را خرج کنم

8.   مشکل را شناسایی کنم

9.   اخمهایم را باز کنم

10. کاری که باید انجام شود انجام دهم

11. حساب و کتاب ممنوع

12.  فقط عشق وجود دارد

( پروژه شادی )

https://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu10025.jpg

 



تاریخ : پنج شنبه 99/2/11 | 7:38 عصر | نویسنده : joddy | نظر

 

من همیشه بطورنه چندان آشکارخواسته ام

ازمحدودیت هایم فراتر بروم.

همیشه فکرمیکردم اگر یکروز این اتفاق بیفتد،

 دیگرموهایم رانمیبافم،

 تمام مدت کفشهای ورزشی پایم نمیکنم

وهمان غذای هرروزی رانمیخورم .

آنموقع،تولددوستانم رابه یادخواهم داشت،

فتوشاپ یادمیگیرم و نمیگذارم دخترم 

 موقعصبحانه خوردن تلویزیون تماشا کند،

شکسپیر میخوانم، وقت بیشتری رابه خنده وتفریح میگذرانم،

ادب رابیشتر رعایت میکنم،

 بیشتر از موزه ها دیدن میکنم 

و دیگر از رانندگی نمیترسم.

https://cdn.fidibo.com/images/content/images/The_happiness_project_books.jpg

 



تاریخ : شنبه 99/2/6 | 10:10 عصر | نویسنده : joddy | نظر

 

سلام به همگی پست امروز از موردعلاقه هامه

 

 

وقتی تازه فارغ التحصیل شدم مثل بقیه آدما افتادم دنبال کار . همه استادامون از همون ترم اول میگفتن نمیتونین شغل مناسبی که به رشته تحصیلیتون بخوره پیدا کنین ( معماری ) یا باید خودتون کار شروع کنین یا دنبال یه کاردیگه باشین . اما میدونین چیه آدم تا خودش این چیزا رو تجربه نکنه باورش نمیشه .

البته خودم کم و بیش میدونستم که شغلی که با رشته تحصیلیم بدست بیارم شغل مناسبی برام نیست چون با علاقه انتخابش نکرده بودم یجورایی مجبور به انتخاب اون رشته شدم . وقتی هم توی دانشگاه میدیدم که یکی چقدر علاقه و خلاقیت برای طرح ها و کارا به خرج میده وحتی ماکتای قشنگ میسازه سرخورده میشدم و حتی میتونستم این حس مشترکو توی بعضی دیگه از همکلاسیاهم پیدا کنم.

این باعث شد بعد از فارغ التحصیلی یه مدت کوتاهی حس بدی داشته باشم و تقریبا افسرده و منزوی شده بودم. وقتی به آینده فکر میکردم هی چیزی جز سیاهی نمیدیدم و این خیلی برام ناراحت کننده بود. وقتی حتی نتونستم کاری که منو راضی وخوشحال کنه پیدا کنم همش یه سوال می اومد توی ذهنم : پس من تو چی خوبم؟ هدفم از زندگی چیه؟ من به چه دردی میخورم؟

بیاین رو راست باشیم خیلیامون این سوالو حتی شده یه بار از خودمون پرسیدیم ! اما خب بودن کسایی که به سوالشون جواب دادن و رفتن سمت اهدافشون . اما همچنین بودن کسایی مثل من که بنا به هر دلیلی نتونستن یا تنبلی کردن . من میدونستم که توی کار با کامپیوتر خوبم ولی خب با کامپبوتر چیکار میتونستم بکنم؟ فقط یه مدت تونستم توی دفتر پیشخوان مشغول بشم و در نهایت بخاطر یه مریضی و غیبت یک هفتگی اخراج شدم . من همیشه دنبال یه معجزه بودم ، یه پول گنده که از آسمون سرم نازل شه و من باهاش خوشبخت زندگی کنم .

دیگه تصمیم گرفتم خودمو محک بزنم یه روز به صورت شانسی توی اینترنت طرز دوخت یه کیف رودوشی ساده رو دیدم . با چندتا پارچه کهنه و اضافی سایز کوچیک ترشو دوختم و خوشحال شدم . حالا درسته من خیاط ماهر نبودم و حتی نتونستم براش زیپ بدوزم اما تونستم کیف بدوزم .

وقتی شروع کردم به یاد گرفتن خیاطی اولش یه دامن ساده دوختم وقتی بعد از کلی برش و نخ سوزن کردن و برش کاری یه دامن گذاشتم جلوم و دیدم که وای خدا شبیه یه دامن واقعیه فهمیدم که اون کاری که توش خوبمو پیدا کردم

شما توی چه کاری خوبین؟


 



تاریخ : چهارشنبه 99/2/3 | 9:5 عصر | نویسنده : joddy | نظر

سلام

امروز معرفی کتابی که خودم خیلی دوستش دارم رو میذارم 

این متن رو خیلی وقت پیش نوشتم

ادامه مطلب...

تاریخ : یکشنبه 98/11/20 | 5:20 عصر | نویسنده : joddy | نظر
مطالب قدیمی تر


  • paper | قیمت ارز بازار آزاد | رپورتاژ آگهی ارزان
  • فروش بک لینک | فروش آگهی رپورتاژ